نویسنده: بدیع الزمان سعید نورسی همانگونه که “ایمان” نوراست، و انسان را نورانی و متعالی میسازد، و تمام مکتوبات صمدانی را که روی او نوشته شده است، در معرض مطالعه دیگران میگذارد،کاینات را نیز پُرنورکرده، و گذشته و آینده را از ظلمت و تاریکی میرهاند، این مطلب را در ضمن مثالی و با استناد به آیه کریمهی اَللّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَى النُّورِ بقره: ٢۵٧ بیان میکنیم: در خیال خود تصور کردم، دو کوه بسیار بلند مقابل هم قرار دارند، و بر روی آن پل هولناکی ساختهاند. زیرآن پل، درهی بسیار عمیقی قرار دارد، و من روی آن پل ایستادهام. تمام اطراف دنیا را نیز ظلمت و تاریکی شدیدی فرا گرفت. به طرف راست خود نگاه کردم، از لابلای ظلمت بیپایان، مقبره بزرگی را دیدم، یعنی اینگونه تصور کردم. سپس به طرف چپ خود نگاه کردم، گویا امواج وحشتناکــی از تاریکی و توفان و دغدغه و بلا و مصیبت را میدیدم، که در حال آماده شدن بودند. به پایین پل نگاه کردم، آن را پرتگاه بینهایت عمیقی تصور کردم، و من در برابر این همه ظلمت و وحشت فقط یک چراغ دستی کم نوری در اختیارداشتم، از آن استفاده کردم، با نور ناچیز آن به اطرافم نگاهی انداختم، منظره بسیار ترسناکی برایم نمایان شد، چنان جانورها و اژدها و شیرهایی در ابتدای پلِ پیش رویم و اطراف آن دیده میشد، که حتی به خود گفتم: “کاش این چراغ دستی را هم نداشتم، تا این همه وحشت را نمیدیدم!” به هر طرف که چراغ دستی را میچرخاندم، ترس و وحشتی، تمام وجودم را فرا میگرفت. به خود گفتم: “ای وای! این چراغ دستی هم برایم درد سر شد.” از داشتن آن به تنگ آمدم، فوراً آن را به زمین کوبیدم، و شکستم، گویا با شکستن آن به کلید بزرگترین چراغ برقی دست یافته باشم، همه جهان را نور افشان کرد، و یکباره آن همه ظلمت برچیده شد، و هر طرف با نور آن برق، پرنور گردید، و حقیقتِ هر چیز نمایان شد. آنگاه دیدم، که آن پل، راه همواریست، که از میان دشتستانی میگذرد، و گورستان هولناکی هم که در طرف راست خود دیده بودم، مجالس ذکر و عبادت و خدمت رسانی و بحث و گفتگو بود، که تحت ریاست انسانهای نورانی در باغچههای سرسبز و دلپذیر برگزار میشد. و امّا آن قلّههای بزرگ و پرتگاهای توفانی و پرامواج که در سمت چپ خود تصور کرده بودم، در واقع، کوههای مزیّن و زیبا و دوست داشتنی و جذابی بودند، که درپشت آنها، مهمانخانههای بزرگ و تفریحگاههای زیبا و گردشگاههای دلپذیری قرار داشت. مخلوقاتی هم که حیوانات و درندگان وحشی و ترسناک گمان کرده بودم، حیوانات رام و مأنوسی همچون شتر، گاو، گوسفند و بُز بودند. آنگاه با گفتن “الحمد لله علی نور الایمان” آیه کریمهی: اَللّهُ وَلِىُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَى النُّورِ را تلاوت کردم، و از آن واقعه خیالی بیرون آمدم. بنابراین، آن دو کوه نیز، مبدأ حیات و آخر حیات، یعنی عالم ارض و عالم برزخ هستند… و آن پل هم مسیر زندگی است. سمت راست پل نیز، زمان گذشته و سمت چپ پل هم، روزهای آینده است. آن چراغ دستی نیز، انانیت انسان خودبینیست، که به فهم و دانش خود اعتماد دارد، و به وحی آسمانی گوش فرا نمیدهد. و آن چه که جانوران و درندگان محسوب میشدند، حوادث و مخلوقات عجیبِ هستیاند. پس انسانی که به منیت و غرور و علم خود اعتماد کرده، و در ظلمت ِغفلت سقوط نموده، و به تاریکیهای ضلالت و گمراهی مبتلا شده است، به حالت اولی من در آن واقعه خیالی شباهت دارد، زیرا که با دانش ناقص و گمراه کنندهی خود که در حکم آن چراغ دستیست، روزهای گذشته را به صورت گورستانی بزرگ و غرق در تاریکیها میبیند، و روزهای آینده را همچون مکانی وحشتناک و توفانی و بازیچه دست تصادف میبیند. حوادث و موجوداتی را که هرکدام از آنها، یک مامور الهی و فرمانبردار یگانه حاکم رحیم هستند، جانوران مضر میپندارد، و در نهایت، مشمول قانون آیهی وَالَّذِینَ کَفَرُوا اَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُمَاتِ بقره: ٢۵٧ میشود. اما اگر هدایت الهی به فریاد انسان برسد، و ایمان به قلبش راه یابد، و فرعونیت نفس بشکند، و کلام الهی را بشنود، به حالت دوم من در آن واقعه، شباهت دارد. آن وقت کاینات یکباره مثل روز روشن شده، و پُر از نور الهی میشود، و جهان آیهی اَللّهُ نُورُ السَّموَاتِ وَاْلاَرْضِ نور: ٣۵ را میخواند. آن گاه با چشم بصیرت خود میبیند، که زمان گذشته نه تنها یک گورستان بزرگ نیست، بلکه هر عصر آن پُر است، از عبادت عبادتگزاران و ارواح ِپاک قلبهایی که طبق فرمان و رهبریت یکی از انبیا یا اولیا، انجام وظیفه نمودهاند، و با اتمام وظایف زندگیشان “الله اکبر” گویان آماده هستند، تا به مقامات بلند عروج کنند، و به آینده نفوذ نمایند، و به دنیای دیگری سفر کنند. و در طرف چپ به برکت نور آن ایمان، از دور میبیند، که در ورای انقلابهای برزخی و اخروی بزرگ و کوه مانند، قصرهای بهشت برین قرار دارند، و سفرهی ضیافت رحمانی گسترده شده است. و حوادثی مانند توفان و زلزله و طاعون را مأموران تحت امر میداند. لذا تند بادها و بارانهای سیل آسای بهاری را، به ظاهر خشن و زشت امّا در معنی، مدار حکمتهای لطیف و زیبا مشاهده میکند، حتی مرگ را مقدمه حیات ابدی و قبر را دروازه سعادت دایمی میداند. جهات دیگر این واقعه را خود مقایسه کرده، و حقیقت را بر این مثال تطبیق دهید!. ـــــــــــــــــــــــــــ منبع: کلام ها / گفتار بیست و سوم
نظرات